از «که»

ساخت وبلاگ

خاکستری ام. بیهوده ی تسلیمِ هر پیشآمد و نیامدی ..که خواهی بیا جفا کن و خواهی برو صفا کن و اصلا خواهی نخواهی مرا رها کن که به درک که مبتلام و اصلا که چه که غرقه ی موج و وهم سودام؟! ها؟ که اگر جز این بود مگر نباید حداقل باری به اتفاق حتی..همراه هم نه.. هم راه می شدیم تا آنجا که وعده کرده بودم جز با تو دیگری ای کنارم نباشد؟! روز اول که آن پنج گل سرخ را  خریدم, یاد تو هم بودم! تمام مسیر را هم  مواظب بودم که خب ولی اما بگذریم..بگذریم که ماندنِ بی تو را چه فایده؟ که کجا در گل خام دیده بودم امروز روزی را که سوختن پنجاه و چند ساله ساختمانی را بنشانم کنار این دو سه سال؛ طلب عیسی دمی کنم که...نه عیسی که کشیشی مقابلم تا بنالم از دارِ دنیام و ندارمی که شما باشی و شما...حضرتِ محترمِ جانم! 

معانی و بیان!...
ما را در سایت معانی و بیان! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : araaahif بازدید : 203 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 19:13